لیبرالیسم؛ نگاهی افراطی بر آزادی
خبرگزاری رسا -گروه بین الملل: در طول تاریخ، آزادی آدم دغدغه اجتماعی برای هر یک از انسان های روی این کره خاکی بوده است. در قرن 18 که تاریخ مشاهده گر رشد علم و تغییرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود، جهان خود را با یک اندیشه نو و وسوسه انگیز دید که رقیبی برای دیگر تفکرات و مکاتب اجتماعی در عصر فولاد سرد و انقلاب صنعتی بی روح بود. این دیدگاه به سرعت در جامعه گسترش پیدا کرد و یکی از تفکرات دانشگاهی و علمی گردید. همچنین مردم جوامع اروپایی آن را یگانه راه رهایی از سلطه دولت ها می دانستند و به همین دلیل چشم بسته این تفکر خوش آب و رنگ را بی چون و چرا پذیرفتند و از آن حمایت می کردند و در تلاش برای تحقق این تفکر در جامعه بودند.
لیبرالیسم
لیبرالیسم یکی از مکاتب فکری با هدف آزادی انسان و به معنای آزادیخواهی است. تفکر لیبرالیسم مبتنی بر فردگرایی و تکیه برعقل بدون در نظر گرفتن وحی است. این مکتب فکری، اندیشه خود را در به کارگیری نوزایی و مدرنیته و فرار از سنت های میداند و یگانه راه پیشرفت را در مدرنیته و دین پیرایی و یا حداقل اصلاح دین در راستای اهداف و نگاه های آزادی افراطی و بدون چارچوب می پندارد. لیبرالیسم برای آزادی بیشتر فرد و مطابق با تفکر خویش در امر فردگرایی بیرق جدایی دین از سیاست را برافراشته است و شخصی مانند مارتین لوتر که از بیانگذاران تفکر لیبرالیسم است می گوید: «انجیل فقط و فقط امور اخروی ما را سرو سامان می بخشد و مداخله در امور دنیوی و اجتماعی و سیاسی ندارد». لیبرالیسم در تفکر خود با شعار آزادی فرد و مختار بودن آدمی در عرصه های دینی و اقتصادی موجب پیدایش اصلاحات دینی و به تدریج کنار گذاشتن دین و بوروژازی و نظام سرمایه داری در جامعه شد.
تاریخچه
تاریخچه لیبرالیسم و ظهور آن اگرچه در بین جامعه به قرن 18 بر می گردد ولی اکثر تفکرات مارتین لوتر (۱۴۸۳–۱۵۴۶) کشیش قرن 16 را در پایه گذاری این مکتب دخیل می دانند، وی که از حامی اصلاحات دینی و از موافقات آزادی مسیحیان مومن و جدایی دین از سیاست بود. لوتر در کتاب آزادی فرد مسیحی خود، انسان را یک موجود آزاد معرفی می کند که لیبرالیسم وام دار این تفکر لوتر در سال های بعد است.
پس از مارتین لوتر به صورت جدی در نظام لیبرالیسم نخستین نظریه پردازان و اندیشمندان لیبرال را می توان به ترتیب، نیکولو ماکیاولی، فرانسیس بیکن، توماس هابز، جان لاک و آدام اسمیت دانست.
- نیکولو ماکیاولی یکی از طرفداران جدایی دین از سیاست و سیاستمداری کار آزموده بود، او به پیچ و خم سیاست مسلط بود. ماکیاولی اومانیست هم بود؛ اعتقاد او به اومانیسم بیشتر موجب شد که سیاست را امری سکولار بهشمار آورد.
- یکی دیگر از اندیشمندان فرانسیس بیکن است، وی پایه گذار تفکر تجربه گرایی بود این مفهوم دقیقا نقطه مقابل عقلگرایی و شک گرایی است. بر اساس این دیدگاه همه معرفتهای بشری مستقیم یا غیرمستقیم برآمده از تجربه است.
- شخص تاثیر گذار دیگری در پی ریزی مکتب لیبرالیسم توماس هابز یکی از فیلسوفان سیاسی انگلستان بود، وی قائل بر این بود که دین نمی تواند هیچ گونه برنامه برای حکومت داشته باشد، همچنین این فیلسوف انگلیسی بنیان بسیاری از نظریه های قرارداد اجتماعی یا قرارداد سیاسی را نگاشته است، این نظریه مدلی است که ریشه در عصر روشنگری دارد و در پی یافتن پاسخ خاستگاه اجتماع و مشروعیت تسلط حکومت بر اشخاص است.
- دیگر نظریه پرداز و دانشمند مکتب لیبرالیسم که به عنوان پدر لیبرالیسم امروزی معروف است، فیلسوف انگلیسی جان لاک است. لاک از مهمترین شارحان نظریهقرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربهگرایی است. نخستین تبیین قابل فهم فلسفه لیبرال در آثار جان لاک دیده میشود.
- اندیشمند و دانشمند دیگر و پایه گذار لیبرالیسم آدام اسمیت فیلسوف اسکاتلندی است. از او به عنوان پیشگام در اقتصاد سیاسی و پدر علم اقتصاد مدرن یاد میشود. وی همچنین از نظریهپردازان اصلی نظام سرمایهداری مدرن به شمار میرود.
نقد و بررسی
لیبرالیسم پایه خود را بر مفاهیمی مانند انسان گرایی، فردگرایی، عقل گرایی، علم گرایی، تجربه گرایی، سنت ستیزی، تجدد گرایی، پیشرفت گرایی، پلورالیسم معرفتی، اعتماد به انسان استوار کرده است، که همه این ارکان و مفاهیم بر آزادی انسان و اختیار تام فرد تاکید دارند. در همه این مفاهیم، مختار بودن و آزادی نامحدود انسان وجود دارد که به تشکیک در اموری ماورای و دین می انجامد، زیرا وقتی صحبت از فرد گرایی و تجربه گرایی می شود و این از اصول و پایه های اصلی لیبرالیسم شناخته می شود، عملا آدمی از حکومت دین و هر آنچه که جلو آزادی بی قید و شرط را می گیرد خارج می شویم. در دیگر مفاهیم لیبرالیسم نیز به همین شکل است مانند تجربه گرایی که انسان را فقط با امور حسی مواجه می سازد و هیچ اعتباری بر امور ماورای ندارد و هر آنچه را که با علم و حس بتواند مورد بررسی قرار دهد می پذیرد. همچنین لیبرالیسم سعی بر جدا کردن تفکر آدمی از امور سنتی دارد و تا آنجا که می تواند خود را به روز می کند، به بیان بهتر لیبرالیسم سنت گریز است و بر هیچ یک از سنت ها و ارزش های فرهنگی در جامعه پایبند نیست، از همین رو لیبرالیسم در طول رشد و تکامل در تضاد با آموزه های دینی، خود را نمایان می کند.
لیبرالیسم خود را محدود به هیچ قانون در راستای فردگرایی نمی داند. در لیبرالیسم که در طول تاریخ با روی کرد اصلاح دین و بیان نا کارآمدی دین از نگاه کشیشان و فیلسوفان مسیحی برخواسته است زاویه ای بسیار با دین گرفته است و هیچ محدودی برای خود نمی شناسد، اگر کسی دیندار باشد از یهودی و مسیحی گرفته تا مسلمان در کتاب های دینی خود هیچ وقت با آزادی مطلق مواجه نمی شویم بلکه همیشه انسان را در یک چارچوب آزاد می دانند. در مکتب لیبرالیسم با کنار گذاشتن دین در طی چندین سال در حال حاضر نیز ارزشی برای آموزه های دینی قائل نمی باشد و در امور اخلاقی نیز از دایره خود خارج می شوند.
تفکر لیبرالیسم فراهم سازی آزادی انسان در اموری مانند اقتصاد، سیاست، اجتماع، فرهنگ و دین است. این مکتب آزادیخواه، در خصوص اقتصاد نگاهی کاپیتالیسم و سرمایه سالاری دارد که این روش برای اقتصاد جامعه بسیار مضر است و باعث اختلاف طبقاتی شدید در جامعه می شود. در امر سیاست، لیبرال ها نگاهی اخلاق گرایانه بر موضوعات و رفتار های خود قائل نمی باشند و متاسفانه امور را به روش های غیر اخلاقانه پیش می برند و منفعت طلبانه با جامعه برخورد می کنند.
نگاه لیبرالیسم در امور اجتماعی آزادی فرد در جامعه و زندگی خود است و همین امر باعث چالش در اموری مانند طبقات اجتماعی و حکومت داری می شود زیرا هیچ قانونی غیر را غیر از آزادی مطلق برای فرد و شخص حاضر در جامعه نمی پندارد. همچنین در مکتب لیبرالیسم که نگاهی فردگرایانه در بستر جامعه بر فرد دارد هیچ قید و بندی برای آزادی بیان نمی کند و هر آنچه که منفعت شخص را براورده می کند آزادی بی حصر و حدی را مهیا می کند. حتی در امور جنسی و ازادی جنسی بدون قید و بند نمایان می شود و تا جایی انسان را می کشاند و از آموزه های دینی خود جدا می کند که او را در منجلاب بی بند و باری جنسی رها می سازد.
در بحث فرهنگ، لیبرالیسم یک تفکر فرهنگ گریز است، زیرا یکی از مفاهیم آن مدرنیته است و ارزش های فرهنگی را قفل و بند بر پای پیشرفت جوامع معرفی می کند، همچنین انسانی که به هیچ یک از امور نگاهی منصافانه و عادلانه ندارد بی گمان دینداری هم نخواهد بود و با نگاهی خرافه آمیز به دین، ارزش های دینی که شالوده افکار و نگاه و رفتار او برمباحث گوناگون است را از یاد می برد. در آخر باید گفت؛ آزادی مطلق با نگاهی دقیق کاملا در تضاد با عدالت حقیقی است زیرا رهایی بی قید در همه امور موجب دریدن جامه عدالت است و نمی توان با آزادی مطلق و بی قید، در مسیر رشد و تکامل جامعه نگاهی عادلانه را در پیش گرفت و این نوع نگاه هرگز تمدن ساز نخواهد بود.
دو چالش بسیار مهم مکتب لیبرالیسم دموکراسی و قشر ضعیف جامعه است. لیبرالیسم خود را یک مکتب آزادیخواه و فردگرایی را از ارکان اصلی خود معرفی می کند و همین رویکرد باعث به وجود آمدن تضادهای با دموکراسی می شود، زیرا حکومت بر آمده از لیبرال دموکراسی این اجازه را به تک تک افراد جامعه می دهد که بتوانند در تمامی امور دخالت و آزاد باشند و در مقابل تصمیمات دولت برآمده موضع گیری نمایند، عملا چنین چیزی به مذاق لیبرالیسم خوش نمی آید و در عمل موجب تنش بین مخالفان تصمیمات دولتی و مردم می شود. همچنین در بحث مواجهه با قشر ضعیف و کم در آمد مردمی، دولت برآمده از نگاه لیبرالیسم، این مکتب دچار چالش می گردد و نمی تواند از یک سو قشر ضعیف جامعه و انتظارات آن ها را نادیده بگیرد و همچنین از طرف دیگر نمی تواند از خواسته های آن ها که بایستی آزاد باشند و درخواست های و پیشنهاد های خود را عملی کنند، چشم پوشی کند.
جمع بندی
آنچه لیبرالیسم خود را معرفی می کند و شعار آزادی و عدالت فرد فرد آدمی را فریاد می زند، با توجه به نگاه های زاویه دار با ارزش های فرهنگی و دینی و همچنین قرار دادن انسان در ظرف بی حد و قید، چیزی جز انحطاط و انحراف برای تمام ارکان جامعه - از مردم گرفته تا دولت - ندارد. زیرا یک انسان آزاده خواه با ارزش ها و تمدنش زنده است و لیبرالیسم با این تفکر در جنگ است و نمی تواند نگاهی جامع و کامل به نیاز های انسان داشته باشد و او را رهنمود بر سعادت دنیوی و اخروی کند.
نویسنده: مهدی فولادوند پژوهشگر حوزه علمیه قم
از جناب آقای فولادوند بابت این مطلب مفید تشکر می کنیم